سلام :) نوشته های وبلاگتون خیلی خوب بودن...نوشته ۱۸ اردیبهشت نشون میده که احتمالا هم سن باشیم...شعر دوستی که از مشیری نوشته بودین رو خونده بودم و جز شعرهایی هست که خیلی دوست دارم...بقیه شعرها رو قبلا نخونده بودم ولی خیلی قشنگ بودن ممنونم..تکان نخور رو من بیشتر از همه دوست داشتم....نوشته تولدت مبارک هم نوشته خیلی پر احساسی بود....شعر این نوشته آخرتون هم به یه نوعی به من حس مبارزه کردن با انگیزه میده....براتون آرزوی موفقیت دارم.
مینویسم برای دلتنگی هایش مینویسم برای یکرنگی هایش و در آن دم که نفس های خورشید به شماره می افتد می آسایم در پناه سایه بان دستانش در نوردیدن این فاصله چیزی شبیه سنگ می سازد از من و او آسمان بیقرار اشک میریزد به جای باران و ما با چتری از صبوری هنوز انتظار می کشیم بارانی شدن را در انتهای روز به کلبه خواهیم رفت و از پرتگاه زمان خواهیم گذشت به هم خواهیم رسید مینویسم برای مهربونی اش برای چشمهای نجیب بارانیش که در لحظه ی سقوط تا همیشه دستاویز عشق ما خواهد بود و قرار ما جاده ای که انتهای آن کلبه ایست
باران می شوم و در او می بارم خورشید می شوم و دراو می تابم سبزه می شوم و در او می رویم باد می شوم و در او می وزم خاک می شوم و در او فرو می افتم شب می شوم و بر او سایه می افکنم عشق می شوم و در وجود او لانه می سازم
سلام :) نوشته های وبلاگتون خیلی خوب بودن...نوشته ۱۸ اردیبهشت نشون میده که احتمالا هم سن باشیم...شعر دوستی که از مشیری نوشته بودین رو خونده بودم و جز شعرهایی هست که خیلی دوست دارم...بقیه شعرها رو قبلا نخونده بودم ولی خیلی قشنگ بودن ممنونم..تکان نخور رو من بیشتر از همه دوست داشتم....نوشته تولدت مبارک هم نوشته خیلی پر احساسی بود....شعر این نوشته آخرتون هم به یه نوعی به من حس مبارزه کردن با انگیزه میده....براتون آرزوی موفقیت دارم.
سلام
از اینکه دوباره شروع کردی خوشحالم
موفق باشی
من همیشه بهت سر میزنم
سلام مثل همیشه زیباست
مینویسم برای دلتنگی هایش
مینویسم برای یکرنگی هایش
و در آن دم که نفس های خورشید
به شماره می افتد
می آسایم در پناه سایه بان دستانش
در نوردیدن این فاصله
چیزی شبیه سنگ می سازد از من و او
آسمان بیقرار اشک میریزد به جای باران
و ما با چتری از صبوری هنوز
انتظار می کشیم بارانی شدن را
در انتهای روز
به کلبه خواهیم رفت
و از پرتگاه زمان خواهیم گذشت
به هم خواهیم رسید
مینویسم برای مهربونی اش
برای چشمهای نجیب بارانیش
که در لحظه ی سقوط تا همیشه
دستاویز عشق ما خواهد بود
و قرار ما جاده ای که انتهای آن کلبه ایست
باران می شوم
و در او می بارم
خورشید می شوم
و دراو می تابم
سبزه می شوم
و در او می رویم
باد می شوم
و در او می وزم
خاک می شوم
و در او فرو می افتم
شب می شوم
و بر او سایه می افکنم
عشق می شوم
و در وجود او لانه می سازم
سلام زیبا و از دل مینویسی خوشحال میشم بم سر بزنی
سلام
درخت بودن هم عالمی داره...