-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 اسفندماه سال 1385 20:28
خوب امروز روز خوبی نبود یا...یا الان زوده که اینو بگم ولی خوب ... راستی بعد از مدتها سلام دلم برای کمی نشستن بی خیال پشت سیستم تنگ شده بود بی خیال از همه چیز
-
غم من
پنجشنبه 23 آذرماه سال 1385 23:31
سرهنگ می گفت آدم باید تو زندگیش 3 تا پ داشته باشه تا بتونه موفق بشه پررویی،پول وپارتی دیروز که با خودم حساب کتاب می کردم دیدم باز یه چیزی کمه ،3تا پ، با یه ش کامل میشه شانس .آره کمی شانس واقبال هم لازمه قبول داری که همه چیز دست ما نیست امروز صبح بارون نسبتا شدیدی می بارید تصمیم گرفتم بعد از برگشت از دفتر نظارت یه سر...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 مهرماه سال 1385 15:57
عشق طرح ساده لبخند ماست معنی لبخند ما پیوند ماست عشق را با دست های مهربان هر که قسمت می کند مانند ماست عشق یعنی اینکه ما باور کنیم یک دل دیگر ارادتمندماست دوستی همسایه ی نزدیک ما مهربانی نیز خویشاوند ماست شرح مبسوط زیان و سود عشق چشم غمگین و دل خرسند ماست گرچه ما خود را نصیحت می کنیم عشق اما بی خیال پند ماست دست خوبت...
-
خاطرات مشترک
سهشنبه 18 مهرماه سال 1385 16:16
لحظه،لحظه ی ایجاد خاطرات مشترک گذشته ای نبود اما آینده خوبی هم برامون نشد لحظه، فقط لحظه ی نابی بود هر چه لذت بود ما از لحظه بردیم اما همیان این لحظه ها اونقدر نشد که برای روزهای آینده نقشی ماندگار بزنه فقط خاطره شد،خاطرات مشترک تو ی کوچه پس کوچه های شیخ تپه، لابلای درختان سیب ،کنار رودی که از بند می گذشت تهران،...
-
چی کار می کنی ؟
چهارشنبه 12 مهرماه سال 1385 18:00
چی کار می کنی اگه یه روز فهمیدی که دیگه توانایی انجام یا حتی فکر کردن به خیلی چیزهای قشنگ روزگارو نداری چیزهایی مثل دوست داشتن اون هم به شیوه ای خواص(عشق وعاشقی)به خودت نگاه می کنی و میبینی بزرگ شدی خیلی هم بزرگ اما هنوز تنهایی یه تنهایی خود خواسته با وجودی که می تونی حتی با یک لبخند قفل بسته ی یک جریان یک طرفه رو باز...
-
سلام
جمعه 7 مهرماه سال 1385 16:41
بعد از مدتها سلام اما هنوز حالم خوب نیست هنوز کمی پریشونم چی کارکنم میشه این دل کار دستت نده وراحتت بذاره! میشه؟تا حالا کسی از دست بلند پروازیهاش خلاصی داشته که من دومیش باشم ناراحت نیستم دارم زندگی می کنم حتی با خیالش
-
میخی در دیوار
جمعه 29 اردیبهشتماه سال 1385 22:01
میخ در دیوار سعی کن حتماً همه متن را تا آخرین جمله بخوانی از همه مهمتر جمله آخر است که باید خوانده شود. یکی بود یکی نبود، یک بچه کوچیک بداخلاقی بود. پدرش به او یک کیسه پر از میخ و یک چکش داد و گفت هر وقت عصبانی شدی، یک میخ به دیوار روبرو بکوب. روز اول پسرک مجبور شد 37 میخ به دیوار روبرو بکوبد. در روزها و هفته ها ی بعد...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1385 21:00
و آنوقت خیلی دیر شده بود، که فهمیدم برای کسی که دوسش داری نباید مغرور باشی که من حتی چشمانم را هم وادار به دروغ کردم خیلی دل تنگم
-
سال نو مبارک
جمعه 26 اسفندماه سال 1384 12:21
خداوندا در این سالی که در پیش است نمی دانم چه تقدیری مرا فرموده ای،لیکن در آغاز طلوع روشن سالی که می آید کمک کن تا رها سازم زخود من کوله بار یک هزارو سیصد وافسوس هزارو سیصد واندوه خدایا مهربانم کن تو چشمان مرا با نور خود بگشا تو لبخند رضایت را عطایم کن بفهمان زندگی زیباست خداوندا توراه سبز ایمان را نشانم ده تو نیکی...
-
اس ام اس
جمعه 11 آذرماه سال 1384 19:52
برای هر ستاره ای که نگاه غروب می کند دلم هزار پاره است دل هزار پاره را خیال آنکه آسمان همیشه و هنوز پر از ستاره است چاره است... بهار
-
صبور باش
پنجشنبه 24 شهریورماه سال 1384 19:43
صبور باش آن زمان که روزهای تو ره بدانجا نمی نبرد که باید وقتی که حجاب ابرهای انبوه ، آسمان را نهان می دارد و راه که بر آن گام نهاده ای دشوار می گردد و ناهموار باری ،صبور باش. و چون آن که بر آن می کوشی بر نمی دهد هنگام که گرفتگی پیشانی بر گشادگی لب فزونی می یابد وآن لحظه که می پنداری همه چیز فرو می پاشد آری، صبور باش...
-
همانی باش که می خواستی
سهشنبه 8 شهریورماه سال 1384 10:01
همانی باش که می خواستی تو می توانی تمام آن چیز ها باشی که رویایی در دلت بود اگر عزم آن کنی که بکوشی اگر خود را بیشتر باور کنی. درکی مخصوص به خود داری از مردم که چرا می کنند آن چه را می کنند چرا خویشتن را می آزارند و چرا دیگران را می آزارند از خطاهای دیگران بیاموز آن ها را بپذیرو از ایشان در گذر نقش آنان را تکرار نکن...
-
یادم نره که...
پنجشنبه 27 مردادماه سال 1384 22:18
خواستم یه چیزی بنویسم که با خوندن شعری که از م0اشک نوشته بودم و کامنت بچه ها یه چیزهایی یادم اومد که فراموش کرده بودم آدمی دیگه یادش میره که چه قراری با خودش گذاشته بود راستی روز پدر مبارک * دوستت دارم بابا
-
مزمور درخت
یکشنبه 19 تیرماه سال 1384 21:24
تر جیح می دهم که درختی باشم در زیر تازیانه ی کولاک و آذرخش با پویه ی شکفتن وگفتن تا رام صخره ای در نازو نوازش باران خاموش از برای شنفتن م.سرشک
-
از دوست داشتن
پنجشنبه 12 خردادماه سال 1384 10:50
امشب از آسمان دیده ی تو روی شعرم ستاره می بارد در سکوت سپید کاغذها پنجه هایم جرقه می کاود * سعر دیوانه ی تب آلودم شرمگین از شیار خواهشها پیکرش را دوباره می سوزد عطش جاودان آتش ها * آری،اغاز دوست داشتن است گرچه پایان راه نا پیداست من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست * از سیاهی چرا حذر کردن شب پر از قطره...
-
...
پنجشنبه 5 خردادماه سال 1384 13:59
هر وقت که خواست چیزی از دلش وآنچه که توش می گذره بنویسه کم می آورد. با وجودی که بشدت دلش می خواست حرف بزنه یا بنویسه،از دلتنگیهاش بگه از فاصله ها گله کنه و از عشق ... تو دلش به اندازه یه کتاب هزار صفحه ای حرف داره اما وقتی جلوی کاغذ سفید قرار می گیره حتی یه خطش هم سیاه نمی شه * حال و هوای غریبی داره کاش می تونست یه...
-
دوستی
چهارشنبه 4 خردادماه سال 1384 19:03
دل من دیر زمانی است که می پندارد: دوستی نیز گلی است مثل نیلوفر وناز، ساقه ترد ظریفی دارد. بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد. جان این ساقه نازک را دانسته بیازارد * در زمینی که ضمیر من وتوست، از نخستین دیدار، هر سخن،هر رفتار، دانه هایی است که می افشانیم. برگ و باری است که می رویانیم آب وخورشید ونسیمش مهر است گر بدان...
-
...
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1384 21:56
غیرمجاز شدم وراستش ام بگم از این بابت کمی هم ناراحت بودم اما وقتی که فهمیدم یکی از دوستام که واقعا حقش بود قبول شه ومجاز نشد،دیگه به خودم این اجازه رو ندادم که بیشتر از این خودم رو ناراحت کنم.البته من هم توی شرایط روحی اسفناکی برای کنکور می خوندم طوریکه حالاجرئت نمی کنم برگردم و به اون روزها حتی فکر کنم. مهم نیست که...
-
تولدت مبارک
چهارشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1384 19:04
تولدت مبارک می دونم که نه برای تو و نه برای مامان، دختر خوبی نبودم.می دونم که وقتهایی بوده که از دستم ناراحت بودی وبروم نیاوردی. میدونم که اگه کمی بیشتر تو عمق حرفات می رفتم،حالا ازفکر بعضی مسائلی که در گذشته برام اتفاق افتاده فرار نمی کردم. اعتراف می کنم که اشتباه کردم اما هنوز هم خجالت می کشم که اینو بهت بگم. شاید...
-
تکان نخور...
شنبه 3 اردیبهشتماه سال 1384 09:02
تکان نخور که حروف تنت به هم می ریزد و شعرم شبیه ات نمی شود بخوان که صدایت آهنگ موزون بودنت را زخمه میزند صدای کهنه آبنوس نر،گیتاری بر جاده های عمیق آن خفته یا هیزمی برای خدایان با کره نور رهگذری بر برگ تاریکترین غزل تکان نخور که شبیه ات نمیشود زیتون زارهای کالی که باد در آن از دست رفتنم را فریاد می زند تکان نخور که...
-
شعر
پنجشنبه 25 فروردینماه سال 1384 08:34
تو در سردابه قلبت، برایم شعر می گفتی و باور کرده بودم من،تو ای دنیای رویایی درون سینه ات برجی، درون برج دریایی و دریا در پر مرغی که هر لحظه گلی را خواب می بیند دروغ سرد با من ماندنت را برایم گرم می گفتی و باور کرده بود این دل، دروغی را که با من نرم می گفتی تمام عشق را با تو سفر کردم من از کوه غرور خود گذر کردم و در...
-
عروس باغ خاطره
شنبه 20 فروردینماه سال 1384 12:09
عروس باغ خاطره، دختر آئینه به دوش روی ترانه خط بکش، عروسک غزل فروش شراب تلخ شعرتو، تو جام چشم ما نریز تو شهر سایه ها نمون،از این سیاهی بگریز نذار که عاشقونه هات، نذر ترانه ها بشه اسم تموم عاشقات، ورد زبون ما بشه ترانه یعنی آدما، منتظر یه فرصتن که قصه ی عشق تورو، تو گوش همدیگه بگن حیف دلت نیست که باید تو هر ترانه بشکنه...
-
یک روز خدا
چهارشنبه 10 فروردینماه سال 1384 14:00
امروز هم مثل روزهای قبل نشستم و کمی باهاش درددل کردم سروته همه حرفام فقط یه سوال بود "خدایا هدف تو از آفرینش من چی بود؟" راستی من اینجا چکار میکنم برای چی اومدم چرا دارم همش خودم رو گول میزنم کاش، کاش خدا در کنار جان دادن به من کی هم بهم صبر می داد و قدرت تشخیص و یه مثقال اراده آره فقط یه مثقال خودت بگو حالا من بدون...
-
زندگی و امید
دوشنبه 1 فروردینماه سال 1384 20:02
زندگی زمانی برای معاوضه ندارد ستاره مقدس از زندگی عبور میکند آه، به همه ما با امید،زنده بودن و عشق را هدیه کن life hasent time to barter oh,give all us love and living by hope سال نو مبارک Happy new year
-
دست بکار آنچه باید...
دوشنبه 1 فروردینماه سال 1384 00:25
در اندرون تو کسی است دنیایی است. و ترا یاری خواهد داد که خواستن را به شدن بدل کنی. و نیرویی نهفته که گامهایت را پیوسته براه تواند برد. پس خویشتن را آنگونه که می پسندی ترسیم کن و دست بکار آنچه باید... بهار عزیزم از هدیه زیبات ممنونم ،امیدوارم که سال خوب و خوشی در کنار خانواده محترمت داشته باشی
-
همواره تویی
جمعه 21 اسفندماه سال 1383 15:20
شب ها، که سکوت است و سکوت است سیاهی آوای تو می خواندم از لایتناهی آوای تو می آوردم از شوق به پرواز شب ها که سکوت است و سکوت است سیاهی امواج نوای تو، به من میرسد از دور دریا یی و من تشنه ی مهر تو، چو ماهی وین شعله که با هر نفسم می جهد از جان خوش می دهد از گرمی این شوق، گواهی دید از تو گر صبح ابد هم دهدم دست من سر خوشم...
-
صدا
جمعه 21 اسفندماه سال 1383 01:45
صدا، صدا، تنها صدا صدای خواهش شفاف آب به جاری شدن صدای ریزش نور ستاره بر جدار مادگی خاک صدا، صدا، صدا، تنها صداست که می ماند . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . ...پیر مرد ادامه داد:این کتاب از همان چیزهایی حرف میزند که تقریبا همه ی کتابها از ان حرف می زنند .یعنی ناتوانی انسانها در انتخاب سرنوشتشان و...