خاطرات مشترک


لحظه،لحظه ی ایجاد خاطرات مشترک
گذشته ای نبود اما آینده خوبی هم برامون نشد
لحظه، فقط لحظه ی نابی بود هر چه لذت بود ما از لحظه بردیم
اما همیان این لحظه ها اونقدر نشد که برای روزهای آینده نقشی ماندگار بزنه
فقط خاطره شد،خاطرات مشترک
تو ی کوچه پس کوچه های شیخ تپه، لابلای درختان سیب ،کنار رودی که از بند  می گذشت
تهران، زاهدان، کنفرانس نهم عمران،فلکه مدرس،حراست دانشگاه،الگ سبزا(الگانس سبز)نبات که
برای همیشه از دانشگاه اخراج شد، غزل، ساراکه حالا هم دست از شیطونیهاش بر نداشته
سعید، ایمان که حالا سربازه ....وشیر محمدی استاد راهنما که هروقت دیرش می شد یادش میرفت
پاچه شلوارش رو از تو جورابش بکشه بیرون
روز ها گذشتن و ما از هم دورتر شدیم وحالا تنها وجه اشتراک من وتو
خاطرات مشترک

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
beh جمعه 5 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 02:26 ب.ظ

سلام به یه دنیای دیگه رفتم ، حیلی دلم گرفته از اینکه اینهمه آدم دور و برم هست اما نه من اونا رو می بینم نه اونا منو ، تنهایی ... و چندین خاطره مشترک ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد