خاطرات مشترک


لحظه،لحظه ی ایجاد خاطرات مشترک
گذشته ای نبود اما آینده خوبی هم برامون نشد
لحظه، فقط لحظه ی نابی بود هر چه لذت بود ما از لحظه بردیم
اما همیان این لحظه ها اونقدر نشد که برای روزهای آینده نقشی ماندگار بزنه
فقط خاطره شد،خاطرات مشترک
تو ی کوچه پس کوچه های شیخ تپه، لابلای درختان سیب ،کنار رودی که از بند  می گذشت
تهران، زاهدان، کنفرانس نهم عمران،فلکه مدرس،حراست دانشگاه،الگ سبزا(الگانس سبز)نبات که
برای همیشه از دانشگاه اخراج شد، غزل، ساراکه حالا هم دست از شیطونیهاش بر نداشته
سعید، ایمان که حالا سربازه ....وشیر محمدی استاد راهنما که هروقت دیرش می شد یادش میرفت
پاچه شلوارش رو از تو جورابش بکشه بیرون
روز ها گذشتن و ما از هم دورتر شدیم وحالا تنها وجه اشتراک من وتو
خاطرات مشترک

 

 

چی کار می کنی ؟

 

چی کار می کنی اگه یه روز فهمیدی که دیگه توانایی انجام یا حتی فکر کردن به خیلی چیزهای قشنگ روزگارو نداری چیزهایی مثل دوست داشتن اون هم به شیوه ای خواص(عشق وعاشقی)به خودت نگاه می کنی و میبینی بزرگ شدی خیلی هم بزرگ اما هنوز تنهایی یه تنهایی خود خواسته با وجودی که می تونی حتی با یک لبخند قفل بسته ی یک جریان یک طرفه رو باز کنی اما نمی تونی دلت دیگه نمی پذیره دیگه نمی خواد

فکر می کنی پیر شدم؟وقتی شور واشتیاق دخترهای دوروبرمو میبینم که با چه عشقی بعد از گرفتن حقوق آخر ماه یکراست تصمیم خرید ی رو که چند روز قبل داشتن رو عملی می کنن با چه حرارتی از عشقشون از تصمیمایی که برا آینده دارن حرف می زنن اونا حتی اسم بچه هاشون رو هم پیدا کردن اگه دختر باشه ترانه اگه پسر سهیل نمی تونم به این حرارت و هیجانات با تردید نگاه نکنم چون بار ها دیدم که اکثر این روابط به راحتی از هم پاشیده به راحتی راستی این دیگه چه دوست داشتنیه اون هم به شیوه ایی خواص (عشق)

سلام

بعد از مدتها سلام

اما هنوز حالم خوب نیست هنوز کمی پریشونم

چی کارکنم میشه این دل کار دستت نده وراحتت بذاره!

میشه؟تا حالا کسی از دست بلند پروازیهاش خلاصی داشته که من دومیش باشم

ناراحت نیستم

دارم زندگی می کنم حتی با خیالش